عمو مي پوشه پالتو پوست پلنگي
ميره تو دوره پارينه سنگي
به آتيش مي كشه مرغو و ميگه
دسر جون ميده باشه توت فرنگي
عمو اهل عبادت اهل حاله
رو دست و شونه و پاهاش خاله
تو هر مسجد كه ميره پيش نمازه
عمو پاتيلي و مردم پياله
عمو يك عمر وقف جام جم بود
به شعراي رمانتيک متهم بود
با اون موي بلند و ريش آنكارد
هميشه پيش مردم محترم بود
عمو و دوربين هاي شكاري
عمو و دختران لپ اناري
عناوين كتاباي عمومه
گرفته دكتراي افتخاري
عمو طراح جنگاي صليبي
خداي سازهاي عندليبي
ميارن اسمشو توي كتابا
يه روزي اول تقويم جيبي
محمدرضا فروغی